آخرین شب ۴ ماهگی

سلام جوجه های قشنگم


امشب آخرین شب ماه چهارم زندگیتونه و فردا وارد ۵ ماهگی میشید  و این آغاز با واکسیناسیون همراهه. امیدواریم خیلی اذیت نشین و تا همیشه آرزوی صحت و سلامتی براتون داریم.

مامان و بابا


و اما کارهایی که تا پایان ۴ ماهگی انجام میدید:


ستاره: ۴۰ روز پیش اولین خنده صدا دارت دل همه رو شاد کرد . اصفهان بودیم و همه کلی ذوق کردیم. من و خاله ماهی گریه کردیم.

کم کم جیغ های آهنگین و سعی و تلاشت برای حرف زدن شروع شد و هنوز که هنوزه ادامه داره البته الآن خیلی واضح تر آهنگ صدات بالا و پایین میره تا نشون بدی داری سعی میکنی صحبت کنی.

سرت رو به سمت صدا میچرخونی و نگاهت رو به چشممون میدوزی و با چشمهای قشنگت میخندی.

دوست داری وقتی از دراز کشیدن خسته میشی تو کریر بشینی و به دور و بر نگاه کنی.

هرچی بندازیم روت با ۲ تا دست کوچولوت بلند میکنی و بهش خیره میشی.

هروقت داری آواز میخونی در هر شرایطی دوربین رو نگه داریم متوجه میشی و سرت رو بطرف دوربین میگردونی و بهش خیره میشی و کاملا سکوت میکنی... برای همین تا حالا موفق نشدیم از آوازهات فیلم برداری کنیم.

اگه کوچکترین ضربه ای بهت بخوره اینقدر گریه میکنی که هرکی ندونه فکر میکنه چه بلاااااااااااااااایی سرت اومده. 

دوست داری روی پاهات بایستی و با قدرت خودت رو نگه میداری و اصلا دلت نمیخواد بذاریمت زمین.



سجاد:۴۰ روز پیش یعنی وقتی حدودا ۲ ماه و نیمت بود گفتی: آغون و ما مثل انسانهای اولیه که تو عمرشون از هیچ کس هیچ صدایی نشنیده بودن کللللللللللللللی ذوق کردیم.

الآن دیگه کامل منظورت رو با همین کلمه و به شیوه های مختلف بیان میکنی. مثلا وقتی بهت شیر میدم و سیر میشی با یک لبخند خیییییییییییلی قشنگ میگی: آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخون. وقتی باهات حرف میزنم میگی: آغون.

میگم سجاد چی میگه؟ میگی: آغون

_ پسر مامان کیه؟ میگی:آغون

_عسل مامان کیه؟ میگی:آغغغغغغغون

نفس مامان کیه؟ میگی:آغغغغغون و ...  من غرق لذت و مست غرور میشم

وقتی عروسکت رو میذارم جلوت کلی باهاش حرف میزنی و با صدای بلند و پر از هیجان ذوق میکنی و میخندی.

یاد گرفتی با یک آهنگ سوزناک ناله کنی تا توجه همه بهت جلب بشه و راحت به خواسته هات برسی.

از نشستن توی کریر لذت میبری و اگه جلوی تلویزیون باشه بهش خیره میشی و میخندی.


***********

طبق معمول هر دو عاشق حمام هستید و در هر شرایطی به آب که میرسید خوشحال و خندان میشید.

آب دهنتون هم که مثل چشمه جاریه و لثه هاتون رو برای درآوردن دندون آماده میکنه.

 وقتی کنار هم دراز میکشین یا کریرهاتون پهلوی همه به همدیگه نگاه میکنین.

وقتی یکیتون گریه میکنه اون یکی به دقت به صدا گوش میده. ولی هنوز همدیگه رو کشف نکردین...


عاشقتونممممممممممممممممممممممممممممم.

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ

سلام
تو وبلاگ ماهی خانوم که اول نشدیم
لااقل اینجا شدیم!

خدا حفظشون کنه...


سلامت باشید و ممنون که به دیدن کوچولوهای من میایید.

ماهی خانوم دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:20 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااام
الهی من قربونتون برم آخه چه کار خوبی کرده بودیم که خدا شما دوتا جوجه عشق رو بهمون داد؟
وای خانومی اینجوری که مینویسی دلم می خواد با همین لباسهای راحتیم تا فرودگاه بدو بدو کنم و به اولین هواپیما بگم «دربست تهران!!»
توروخدا زودی بیاین دلمون برا همه تون مخصوصا جوجه ها تنگولیده.
فدااااااااااااااااااا

قربونت برم ماهی جون خودتو کنترل کن که داریم میاییم...

فکر کنم جوجه ها رو زودتر از این پست ببینی!!!

شوریده سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام

ای خدا این وصل را هجران مکن!:))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد