پایان ۱۰ ماهگی

جوجه های قشنگم!

ورودتون به یازدهمین ماه زندگی مبارک باشه عزیزای دلم. خیییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم و هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه بیشتر بهتون وابسته میشم. شما دوتا عشق کوچولو همه زندگی من و بابا هستید.


اتفاقاتی که این مدت افتاده باعث شد نتونم خودم رو راضی کنم که کیک بپزم و جشن بگیریم... چه اتفاقاتی؟ مطمئنم در آینده توی کتابهای تاریخ و اجتماعی ازش با خبر میشین، یا خودم براتون تعریف میکنم. هروقت تونستید اینجا رو بخونید و ازم پرسیدید "مامان منظورت چه اتفاقی بود"، براتون میگم،. البته اگه زنده بودم.


پنج شنبه 14 ام رفتیم اصفهان که برای برگشتن مامان جون و بابا جون از مکه(که قرار بود شنبه باشه) اونجا باشیم. شنبه هم رفتیم فرودگاه و کلی از دیدن هم خوشحال شدیم.

شب هم مامان اینا سوغاتی هامون رو دادند و برای شما بسیاااااااااااااااااااااااااااااار زیاد زحمت کشیده و کلللللللللللللللللی سوغاتی آورده بودند. (به قول بابا باید یک وانت خبر میکردیم که فقط سوغاتی شماها رو میاورد.) دستشون درد نکنه.

دوشنبه هم برگشتیم تهران.

توی پست بعدی از شیرین کاریهاتون میگم. فعلا باید برم که خیلی کار دارم. فدای هردوتون بشم که خیلی ماهین.


آغاز استقلال

دیگه یک آقا و خانوم به تمام معنی شدین.


سجاد مامان براحتی سینه خیز میری، میتونی از حالت خوابیده بشینی و شیشه شیرت رو نگه داری(از 1 ماه قبل). یاد گرفتی که اگه آب رو تو دهنت نگه داری میتونی قرقره کنی.

دندونهای نیش پایینی هم دارن درمیان.


ستاره مامان شما هم حسابی شیطون شدی. از این اتاق به اون اتاق میری و همه جا سرک میکشی و ... 3 روز پیش هم اولین دندونت در اومد دخترمممممممممممممممممممممممم و ما رو حسابی شاد کرد. با آب دهنت حباب درست میکنی و مامان کیف میکنه.


الآن که دارم اینا رو مینویسم سجاد داره تلاش میکنه تا به پوست هندونه برسه و ستاره میز رو گرفته و بلند شده و از توی بشقاب روی میز یه گوجه سبز برداشته و با تعجب نگاه میکنه!!!


وقتی در خونه باز میشه شروع میکنین به جیغ زدن و ذوق کردن( اصلا شما از وقتی تو دل مامان بودین ددری بودین). وقتی بابا میاد هم کلی خوشحالی میکنین.

میپرسم بابا کو؟ به بابا نگاه میکنین. میگم کجا بریم؟ میگین ددر.  وقتی آب بهتون میدم سجاد میگه: آب. وقتی غذا میارم ستاره با دهنش ملچ و مولوچ میکنه.

بعضی وقتها هم 3 تایی میشینیم جیغ میزنیم. خیلی کیف میکنین. هی صداتونو بالا و پایین میبرین تا منم همونطوری باهاتون جیغ بزنم. بعد غش غش میخندین.

                                                

همه امید ما تو زندگی شمایید. دوستتون داریم و از خداوند برای تربیت خردمندانه و آگاهانه تون یاری میطلبیم.

پیشرفت

مبارک باشه دخترم. از امروز دیگه براحتی چهاردست و پا میری. آفرینننننننننننننننن  دخترکم.


بمحض اینکه تونستی از اینور به اونور بری به هر جا هم میرسی دستت رو میگیری و بلند میشی. حالا این هرجا ممکنه دست و پا و شونه مامان و بابا باشه یا سر و صورت و شکم داداشی

عکس

 جوجه های قشنگم و دوستاشون در پایان ۹ ماهگی


ستاره و سجاد و ستایش 






مهندس جون میشه بگی مشکل این کامپیوتر ما چیه؟!!