اولین کار خیلی بد!

سلام خوشگلای من!

امروز برای اولین بار دعواتون کردم! با عصبانیت زیاد. اما درهمون حال با خودم فکر میکردم ۱ ساعت دیگه اگه تو همین موقعیت قرار بگیرید باز هم این اتفاق میفته.


بعد از ظهر من و بابا و خاله مشغول استراحت بودیم که هردوتون بعد از یک خواب ۱۰ دقیقه ای بیدار شدین. ما هم کاری به کارتون نداشتیم تا واسه خودتون بازی کنین. تو خواب و بیداری بودم که دیدم هیچ صدایی ازتون در نمیاد و هر از گاهی صدای یک ضربه کوچولو به میز شنیده میشه. بعد از شاید ۱۰ دقیقه چشمم رو که باز کردم با صحنه ای رو برو شدم که میدونم اگه پنجره توری نداشت خودمو مینداختم پایین!

قوطی کرم مخصوص گریم مامان توی دستتون بود و فرش و تشکتون و دست و پا و لباساتون و صورت و دهن و خلاصه هممممممممممممه جا پر از کرم بود. نمیدونم چقدرش رو خورده بودین و چند روز دیگه از دل و روده هاتون پاک میشه چون هرکاری کردیم نتونستیم به این راحتی تمیزتون کنیم تا اینکه بابا هردوتون رو برد حمام. بقدری از رفتن به حمام ذوق زده بودین که فکر کنم اگه یک بار دیگه دستتون به کرم برسه...!


حالا چطور دستتون به اون قسمت میز رسید؟ بله اون هم واسه خودش قصه ای داره. سامسونت بابا رو کشیدین جلوی میز توالت و رفتین روش و سپس با یک قد بلندی ناقابل به آنچه خواستید رسیدید...(شماها بزرگ بشین چی میشین)

جالب اینجاست که هیچ وقت نشده سر چیزی که فقط یکدونه از  اون رو دراختیار دارین دعوا نکنین ولی امروز تمام مدت حتی صدای نفس کشیدنتون هم نمیومد!!


میدونین چیه؟ عاشقتونم. خدا رو هزاران بار شکر میکنم که سلامتید و میتونید اینقدر شیطون و بلا باشید. فداتون بشم من.

خدایا فقط ازت میخوام بهم صبر بدی!


راستی روز جهانی کودک هم مبارکتون باشه. هرچند امروز همه کودکی و شیرینی خودتون رو به ما اثبات کردین!


برای پسرم

سلام پسرکم!

مامان جون چند روزه که میخوام بیام و مهمونداری بهم وقت نداده. پسر عموها و پسر عمه اومده بودن پیشمون . خیلی خیلی خوش گذشت. نادر و امید و علی. دیروز هم رفتند اصفهان خونه بابا جون.

روز جمعه میخواستم برات پست تبریک بذارم. اولین روزی که خودت به تنهایی روی پاهای کوچولوت ایستادی و پنج قدم راه رفتی. اینکه میگم به تنهایی به این دلیله که هیچ کس توی اتاق نبود و من هم از آشپزخونه نگاهت میکردم.

مبارک باشه پسر گلم شروع استقلالت و آرزو میکنم در زندگی هر گامی که برمیداری هزاران هزار موفقیت و پیروزی بهمراه داشته باشه و راه و رسمت به شایستگی اسمت باشه عزیز دلم.


کارهایی که این مدت یاد گرفتی:

وقتی میگیم سینه بزن یا میگیم حسین حسین شروع میکنی سینه زدن.

اونقدر قشنگ نماز میخونی که بعدش دم دست هرکی باشی نوش جان میشی!! میگیم سجاد نماز بخون یا الله اکبر .. مهر رو میذاری روی جانماز و سرت رو میذاری روش(بعدش دیگه هرکاری میکنیم سرت رو برنمیداری!)

میگم سجاد شما عزیز دل مامانی؟ سرت رو میندازی پایین و میگی: آدون و بعدش دیگه به همه سوالاتم همینجوری جواب میدی. مثلا: آقا سجاد شما خیلی خوشگلی؟!...(بعدش خاله میگه چه تعریفی هم از خودش میکنه)

اگه بگیم کاری رو انجام ندی میگی e (با آهنگ دعوا) خودت خودت رو دعوا میکنی یا اگه سراغ کاری بری که میدونی جزء کارهای بده قبل از اینکه کسی بهت بگه خودت دعوا میکنی..

ناز کردن رو یاد گرفتی و وقتی میگیم ناز کن با آهنگ میگی ناااااااااااااز و دستت رو میکشی روی سر خودت!

بشدت به راه رفتن علاقه داری و مرتب بلند میشی و چند قدم راه میری و میخوری زمین و خستگی هم تو کارت نیست.

کارهای دیگه ای که یاد گرفتی رو توی پست بعد بهمراه کارهای  جدید ستاره قشنگم مینویسم.

راستی هفته پیش رفتیم اداره بابا که توضیح و عکسهای اون هم در پست بعد گذاشته میشه.


پسر کوچولوی من! تو همه امید منی و به اندازه بی اندازه دوستت دارم عشق مامان