چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی...

تولدتون مبارک کوچولوهای قشنگم.

2 سال پیش چنین سحری از آخرین خواب پر اضطراب و استرس بیدار شدم و به دو تا ( بقول خودتون "دودا" ) عشق کوچولو رسیدم. و الآن شدین همه زندگیم.

شما که پر از مهربونی و شیرین زبونی هستین و لحظه به لحظه زندگیمون رو سرشار ازشگفتی و شادی میکنین.

تولدتون برای همیشه مبارک باشه و قدمهای کوچولوتون هر روز رهسپار راه موفقیت و سعادت...

دوستتون دارم اونقدددددددددر زیاد که با گفتن همین دو کلمه اشکهام جاری شده و قلبم پر از هیجان. امیدوارم و تنها آرزوم اینه که بتونیم خوب و صحیح تربیتتون کنیم و همیشه باعث افتخارمون باشین.

                                              ***************

بدلیل مصادف شدن روز تولدتون با ماه مبارک رمضان تصمیم گرفتیم قبل از شروع این ماه عزیز جشن بگیریم.

مامان جون و خاله لیلا اومدن پیشمون (خاله ماهی کلاس داشت و نتونست بیاد. هرچی هم ستاره بهش گفت نانی بیا گوش نکرد)  و مهمونها رو هم دعوت کردیم و روز جمعه حساااااااااااابی خوش گذروندیم.

شما دوتا وروجک دست در دست هم کلی رقصیدین و خوشحالی کردین. شمع رو فوت کردین و کیک رو بریدین... موقع باز کردن کادوهاتون هم سر اسباب بازیها بین نی نی ها دعوا میشد!!

خیلی خوب بود و همه چیز رضایت بخش بود. خدا رو شکر که کمک کرد تا باز هم دوستان و عزیزانمون رو در شادی بی پایانمون شریک کنیم.

سعی میکنم عکس هم بذارم ولی الآن نه چون باید برم سحری رو آماده کنم. سحرها میام بالای سرتون و به خواب ناز و آرومتون نگاه میکنم و میگم خدایا این آرامش رو همیشه برامون حفظ کن و دل هیچ پدر و مادری رو نگران فرزندش نکن ..آمین


                                    ***************