مامان بد

وای من خیلی بدم... 

از این به بعد میام کوچیک کوچیک مینویسم که دنبال یک فرصت طولانی نگردم.

از همه دوستان عزیزم برای تبریک تولد تشکر میکنم بسیار زیاد. ببخشید که میخواستم جواب کامنت بذارم و فرصت نمیکردم.

**************************

وای وای وای  تو تا وروجک شیطون و بلا و شیرین مثل قند عسل که همین الان دارن با هم دعوا میکنن و بعد که من یکیشون رو دعوا کنم اون یکی میاد میگه "مامان نهههههههههه  ننون"

بطور کامل و واضح صحبت میکنین و هیچ مشکلی با حرف زدنتون خدا رو شکر ندارم. حتی بعضی کلمات که تعجب میکنم کی گفته شده و شما چطور نقش کاربردیش رو میدونین ؟!! بیان میکنین.

***

مدتیه یاد گرفتن دعا کنن. دستشون رو بالا میگیرن به حالت قنوت و میگن "حدایا" . . .  باباشون از دیشب بشدت مریض شده. آخر شب مامان جون زنگ زده داریم صحبت میکنیم به سجاد میگم سجاد دعا کن، ستاره از  اونطرف سالن میگه:  "حدایا بابا درست!"  من که نفهمیدم این جمله رو از کجا درآورد ولی خییییییییییلی حال کردیم ...

***

این که میگم مربوط به خیلی وقت قبله شاید چندماه پیش:

یک روز صبح ستاره زودتر از خواب بیدار شده بود و مشغول بازی بودیم. سجاد هنوز خواب بود و خونه همسایه طبق معمول تمام روزهای سال مشغول بنایی و سر و صدای مته و چکش و بیل و کلنگ ...

دیدم صدای سجاد از اتاق میاد. رفتم دیدم خواب آلود نشسته روی تخت و داره میگه : آگا ننو ددو یایا بیا  ...... آقا نکن (سر و صدا) سجاد لالا کرده بیدار میشه !  

***

پریشب رفتیم عزاداری. سجاد و باباش رفتن هیات سینه زنی. وقتی اومدیم خونه به سجاد میگم کجا رفتی؟ میگه: حنی(حسین حسین) آگا ایبا در (آقا لباسش رو درآورده بود) ظاهرا به این صورت سینه زنی میکردند!

***

مدتی پیش باز یکی از اون اتفاقات وحشتناک افتاد.

سجاد رفته بود دستشویی بهمراه باباش و ستاره پشت در. هرچی باباش میگفت برو کنار نمیرفت اون هم در رو کوبید به هم و انگشت ستاره لای در طوری قرار گرفت که ناخنش از ریشه کنده شد! خیلی صحنه دلخراش و فجیعی بود کاش هیچوقت هیچکس این حوادث رو تجربه نکنه.

ستاره و باباش رفتن بیمارستان و ما خونه موندیم و با چه حاااااااالی منتظر شدیم.

وقتی اومدن ستاره میگه : حانوم دس آب بابی (با سرم دستش رو شستشو داده بودن)  طی روزهای بعد که باید پانسمانش رو تعویض میکردیم و مرتب میگفت : مامان آووم بیبم (مامان آروم ببند) و صبح که از خواب بیدار میشد میگفت مامان انگو بان بیبم آووم(به انگشتم آروم باند ببند)

برای همه هم از اول تعریف میکرد. هروقت با مامان جونش صحبت میکرد میگفت : مامی د من اوففففففففف دیویویو بابا در بیبم (دست من اوف شده بابا در دستشویی رو بست)!

***

شب که وقت خوابه و چراغها رو خاموش میکنم ستاره میگه : "مامان گوآ او ون من گیگا بیبیم نه" (مامان چراغ روشن کن من چشمهام نمیبینه)  اینجوری کلا منفی میکنن خییییییییییییلی باحاله اول فعل مثبت رو میگن بعد بهش نه اضافه میکنن 

***

الان تو این لحظه سجاد بالش گذاشته رو پاش و داره میگه خواهر بیا رو پای من لالا کن... الانه که یهو چنان دعواشون بشه که جیغ و دادشون بره آسمون  ههههههههه

***

خیلی قشنگ همدیگه رو عوض میکنن! یکیشون میخوابه اون یکی میشینه جلوش میگه : "پا بالا " بعد پوشک رو  میذاره زیر پاش (همینطور که شلوار پاشونه هاااا)  بعد میگه "حایا بایین" یعنی حالا پاتو بیار پایین و دقیق پوشک رو میبنده و بعد نوبت اون یکیه...

***

وقتی با کاری مخالف هستند میگن تموم. مثلا میگم الآن میرم براتون غذا میارم. میگن نه مامان گیا تموم. یا میگم بریم حسین حسین؟ میگن حنی تموم . . .

گفتم غذا ،،،  با غذا خوردنتون هیچ مشکلی ندارم خدا رو شکر. واقعا خدا رو شکر. ولی هروقت یکیتون میل نداشته باشه و چندتا قاشق بیشتر نخوره اصلا اصراری به خوردنش نمیکنم. یا دوباره خودش میاد و ادامه میده یا کلا بیخیال میشه که متوجه میشم واقعا میل به غذا نداره. تا وعده بعد هم غیر از میان وعده هیچی نمیدم یعنی حالا ناهار نخورده باز 1 ساعت بعد و 2 ساعت بعد بهش یک چیزی بدم بخوره اصلا.. باید همه وعده ها و میان وعده ها رو با هم بخورند. میان وعده ها هم معمولا میوه، خرما، شیر و بیسکوییت یا کیک، شیر عسل،برگه های خشک میوه جات و از این قبیل هست.

***

میگم خوشگلیاتون رو از کجا آوردین ؟  میگن دی ماما (دل مامان)

***

وقتهایی که آتش بس برقراره روبروی هم میشینن و یکیشون یک کلمه میگه مثلا مامان رو با بازدم میگه نه بطور معمولی بعد اون یکی هم سعی میکنه همونطوری بگه. نفر اول میگه "نهههه اوطوطو نه اوطوطو" و باز براش تکرار میکنه (اونطوری نگو اینطوری بگو) و بعد غش غش میخندن.

***

الآن پشت سر من پشت پنجره ایستادن و ستاره داره میگه "ددو هیس هیس حنی"  صدای هیات میاد میگه ساکت باش حسین حسین گوش بدیم.

***

وقتی میگم قراره جایی بریم سجاد میاد میگه :"ددو گیگه نه حوبی ددو" (سجاد گریه نمیکنه خوبه سجاد)

اما وقتی گریه کرده باشه و بگم میخواهیم بریم ددر شروع میکنه به گفتن: ماما حوبی، خواهر حوبی، بابا حوبی ... بعد ستاره میگه : ددو حوبی و سجاد در جوابش میگه: نه ددو گیگیه (یعنی سجاد گریه کرده خوب نیست)

***

معمولا وقتی با هم بازی میکنن سجاد شروع میکنه به شیرین کاری و چون میبینه ستاره خیلی لذت میبره و ذوق میکنه به کارش ادامه میده !

***

شناسایی رنگشون خوبه و البته سجاد بهتره.

رنگهای آبی.سبز.نارنجی.قرمز.صورتی.زرد.سفید رو کاملا میشناسه و تشخیص میده. ستاره بعضی وقتها میگه و بعضی وقتها هم همه رنگها براش آبی هست (یعنی اولین رنگی که یاد گرفت:چراغ آبی)

جالب اینجاست که بهم یاد میدن. مثلا ستاره رنگ قرمز رو میگه آبی و سجاد میگه: نههههههه آبی نه گیمگیم...

***

الان هم دارن هردو تلاش میکنن تا اون یکی رو بغل کنن و ببرن ددر و مسلما هیچکدوم موفق نمیشن :D

_____________

خب فعلا همینا رو بصورت شاهکار داشته باشین تا باز بیام. واقعا اینهمه وقت پیدا کردن شاهکار بود!!!


در این روزهای عزیز و غمبار ما رو هم از دعای خیر فراموش نکنید. التماس دعا