...


نمیخواستم دیگه بگم. حس میکردم تعطیل بشه بهتره. وقتی کلمات و اصطلاحات شیرین و کودکانه شما رو به رشته تحریر درآوردم و یک به ظاهر دوست شروع کرد به مسخره کردن و متعجب شدن از اینکه اینا دیگه چیه و این چه جور حرف زدنه !!!!!!!!!!!!!!!!! کلی به فکر فرو رفتم که نکنه جای اینکه براتون خاطره بسازم باعث بشم بهتون توهین بشه! نمیدونم ... وقتی کسی خودش بچه داره و هنوز نمیدونه شیرین ترین زبان زبان کودکیه دیگه از کی میشه توقع داشت؟!

اما حالا اونقدر شیرین شدین که دلم نمیاد ازتون ننویسم... (از هردوتون برای این وقفه معذرت میخوام و میدونم میتونید درکم کنید)

نظرات 4 + ارسال نظر
سنجاقک چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

سلام خانومی گل
من قبلا خیلی به وبلاگ شما سر میزدم و با عکس نی نی هاتون کیف میکردم. خاطراتشون برام قشنگ بود چون حس میکردم دارم کوچیکی خودم و برادر دوقلوم رو تجربه میکنم. البته نظر نمیذاشتم و فقط میخوندم. الان با این پستتون بعد اینهمه مدت دلم گرفت.
تو رو خدا به این چیزا اهمیت ندید. تو اینترنت همه جور آدمی پیدا میشه. شما نباید از همه انتظار داشته باشید عقل و شعور و منطق بالایی داشته باشند و همه چیز رو درک کنند. مسلما هر بچه ای از همون ابتدا نمیتونه ژشت تریبون قرار بگیره و سخنرانی کنه! بیخیال. فقط ازشون بنویس و عکس بذار تا کیف کنیم

شهرزاد مامان حسین پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:16 ق.ظ http://www.hosein1380.persianblog.ir

سلام. ما که کد رو نداریم چی/

فائزه یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ http://f-h.blogsky.com

رمز مطالبتون رو به منم میدین لطفا؟؟؟؟ من کیف میکردم میخوندم. :(

رها یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام من با خوندن وبلاگتون حال میکنم چرا رمز گذاری کردین و ما نمیتونیم بخونیم لااقل رمزشو به کسایی که طرفتار وبلاگتون هستن بدین.ممنون میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد