پیشرفتها

سلام
فداتون بشم من. اونقدر شیرین کاری یاد گرفتین که میترسم بگم و حق مطلب رو ادا نکنم.

آقا سجاد گلم! عشق کوچولوی مامان !
خیلی وقته که سینه خیز رفتنت به چهار دست و پای سریع تبدیل شده و حال میکنم وقتی بدو بدو از اینور به اونور میری.
دستت رو میگیری به میز و مبل و ...  و روی زانوهات بلند میشی.
دالی بازی رو یاد گرفتی و وقتی میخوابی و پتو روت میکشم هی میبری جلوی صورت و میاری پایین تا من بگم دالی.
غذا خوردنت بهتر شده و دیگه دهنت رو قفل نمیکنی.
هنوز همون 2 تا دندون پایین رو داری.
عاشق انبه و بستنی هستی. ولی همچنان از ماست خوشت نمیاد.
وقتی بغلت میکنیم و از در خونه میبریمت بیرون از ته دل جیغ میزنی و ازاینکه رفتی بیرون خوشحالی میکنی.

 تک ستاره آسمون دلم !
اونقدر قشنگ بوس میکنی که دل همه رو میبری. میگم ستاره مامان رو بوس کن. دهنت رو باز میکنی و میذاری رو صورتم.
صبح که از خواب بیدار میشین اولین کاری که میکنی میری بالای سر داداشی و بوسش میکنی. (تنها کسی که بدون اینکه من بگم بوس میکنی داداشیه) حالا دیگه اون هم یاد گرفته و وقتی بوسش میکنی بوست میکنه و با هم میخندین.
بای بای کردن رو هم یاد گرفتی تقریبا از یک ماه قبل.
وقتی یه تیکه پارچه میدم دستت با ذوق میکشی جلوی صورتت و میاری پایین و با داداشی دالی بازی میکنین و بلند بلند میخندین.
داری سعی میکنی حرف بزنی و این از صداهای معنی داری که ادا میکنی کاملا مشخصه.
خیلی خوب غذا میخوری و مامان از این بابت خیلی خوشحاله.
غیر از اون یک دندون پایین یکی هم بالا درآوردی.
_________
وقتی میگم "ساعت کو" برمیگردین و به ساعت نگاه میکنین و اگه خونه خودمون نباشیم روی دیوار دنبال میگردین.
جلوی آشپزخونه پشتی گذاشتم که نیاین داخل. دستتون رو بهش میگیرین و بلند میشین و تمام وقت با نگاه قشنگتون منو دنبال میکنین.
خواب شبتون مثل سابق راحت و با آرامشه و تا صبح بیدار نمیشین. (ازتون ممنونم که با این کار به مامان و بابا آرامش میدین)
***
مامان عاشقتونه،... عاشق



نظرات 1 + ارسال نظر
ماهی خانوم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ

این همون پست ناکامت بود خانومی؟؟!؟!:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد