یا حسین


بدون شرح...


زمستان

امروز اولین روز زمستون بود. و چشمهای نازنینتون اولین زمستون عمرتون رو تماشا کرد.

یک فصل کامل رو با هم و در کنار هم سپری کردیم و من عاشق تر از پیشم. امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشید و خدای مهربون سالها و فصلها و ماهها و هفته ها و روزهامون رو با هم و برای هم نگه داره. آمین


با هم به مسافرت رفتیم و البته این سومین سفرمون بود. خیییییییییییلی خوش گذشت هم به ما و هم به شما جوجه های ناز نازی. اینو به این خاطر میگم که از وقتی برگشتیم دلتنگی میکنید و هی نق میزنید (البته بیشتر آقا سجاد). خاله ها و دایی و مامان جون و بابا جون هم که کلی باهاتون حال کردند. 


27 آذر هم که تولد بابا بود و عید غدیر، که با پختن یک کیک خوشگل و خوشمزه جشن گرفتیم.


(تولدت مبارک همسر نازنینم. همیشه و در هر حال دوستت دارم و به وجودت و به داشتنت افتخار میکنم.)


مهمونی قرض الحسنه فامیلی هم بود که به یمن پاقدم خوشتون توی این دوره اسم ما اولین قرعه ای بود که دراومد و همه خونه باباجون جمع شدن و حسابی خوش گذروندیم.

راستی کسانی که شما رو بعد از 2 ماه میدیدند با هم اشتباه گرفتند و سجاد رو گفتند ستاره... آخه هزار ماشالله واسه خودت آقایی شدی و داری از خواهرت جلو میزنی و ستاره خانوم گلم عین یک عروسک کوچولو با ظرافت هر چه تمام تر داره رشد میکنه.

خودم فداتون میشم.


دوستتون دارم عاشقانه و تک تک نفس ها و تمام لحظه ها و همه وجودم متعلق به شماست.


دو فرشته کوچولو

اینم عکس فرشته های کوچولوی من در آستانه ورود به 5 ماهگی:



قربونت برم مامان جون که واکسن اذیتت کرد و کلللللللللللی گریه کردی. برای همین اینجا سرحال نیستی.




دختر شجاع و مقاوم مامان که بغل مادر جونی و فقط وقتی بهت واکسن زدن گریه کردی. همیشه بخندی گلکم.


وقتی این کلاه رو سرت میذارم خاله ماهی بهت میگه:   قارچ خاله

آخرین شب ۴ ماهگی

سلام جوجه های قشنگم


امشب آخرین شب ماه چهارم زندگیتونه و فردا وارد ۵ ماهگی میشید  و این آغاز با واکسیناسیون همراهه. امیدواریم خیلی اذیت نشین و تا همیشه آرزوی صحت و سلامتی براتون داریم.

مامان و بابا


و اما کارهایی که تا پایان ۴ ماهگی انجام میدید:


ستاره: ۴۰ روز پیش اولین خنده صدا دارت دل همه رو شاد کرد . اصفهان بودیم و همه کلی ذوق کردیم. من و خاله ماهی گریه کردیم.

کم کم جیغ های آهنگین و سعی و تلاشت برای حرف زدن شروع شد و هنوز که هنوزه ادامه داره البته الآن خیلی واضح تر آهنگ صدات بالا و پایین میره تا نشون بدی داری سعی میکنی صحبت کنی.

سرت رو به سمت صدا میچرخونی و نگاهت رو به چشممون میدوزی و با چشمهای قشنگت میخندی.

دوست داری وقتی از دراز کشیدن خسته میشی تو کریر بشینی و به دور و بر نگاه کنی.

هرچی بندازیم روت با ۲ تا دست کوچولوت بلند میکنی و بهش خیره میشی.

هروقت داری آواز میخونی در هر شرایطی دوربین رو نگه داریم متوجه میشی و سرت رو بطرف دوربین میگردونی و بهش خیره میشی و کاملا سکوت میکنی... برای همین تا حالا موفق نشدیم از آوازهات فیلم برداری کنیم.

اگه کوچکترین ضربه ای بهت بخوره اینقدر گریه میکنی که هرکی ندونه فکر میکنه چه بلاااااااااااااااایی سرت اومده. 

دوست داری روی پاهات بایستی و با قدرت خودت رو نگه میداری و اصلا دلت نمیخواد بذاریمت زمین.



سجاد:۴۰ روز پیش یعنی وقتی حدودا ۲ ماه و نیمت بود گفتی: آغون و ما مثل انسانهای اولیه که تو عمرشون از هیچ کس هیچ صدایی نشنیده بودن کللللللللللللللی ذوق کردیم.

الآن دیگه کامل منظورت رو با همین کلمه و به شیوه های مختلف بیان میکنی. مثلا وقتی بهت شیر میدم و سیر میشی با یک لبخند خیییییییییییلی قشنگ میگی: آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخون. وقتی باهات حرف میزنم میگی: آغون.

میگم سجاد چی میگه؟ میگی: آغون

_ پسر مامان کیه؟ میگی:آغون

_عسل مامان کیه؟ میگی:آغغغغغغغون

نفس مامان کیه؟ میگی:آغغغغغون و ...  من غرق لذت و مست غرور میشم

وقتی عروسکت رو میذارم جلوت کلی باهاش حرف میزنی و با صدای بلند و پر از هیجان ذوق میکنی و میخندی.

یاد گرفتی با یک آهنگ سوزناک ناله کنی تا توجه همه بهت جلب بشه و راحت به خواسته هات برسی.

از نشستن توی کریر لذت میبری و اگه جلوی تلویزیون باشه بهش خیره میشی و میخندی.


***********

طبق معمول هر دو عاشق حمام هستید و در هر شرایطی به آب که میرسید خوشحال و خندان میشید.

آب دهنتون هم که مثل چشمه جاریه و لثه هاتون رو برای درآوردن دندون آماده میکنه.

 وقتی کنار هم دراز میکشین یا کریرهاتون پهلوی همه به همدیگه نگاه میکنین.

وقتی یکیتون گریه میکنه اون یکی به دقت به صدا گوش میده. ولی هنوز همدیگه رو کشف نکردین...


عاشقتونممممممممممممممممممممممممممممم.

دردونه های مامان...

اینم تازه ترین عکس که دیروز ازتون گرفتم خوشگلای مادر:



ستاره نازنینم.



سجاد گلم.